تجدد شهرستانی

نقش جغرافیا؛
بهار شیراز بورژوای ورشکسته بود، سهروردی شمالی جوان فرهنگی مترقی، سهروردی جنوبی که مرز بین بهار شیراز و سهروردی شمالی بود می شد وارث بورژوازی ورشکسته که به دانشجوها و مجردهای سطح متوسط به بالا اتاق کرایه می داد، روش ترکیب صفات همیشه برابری در تقسیم نبود، در ترکیب، شیمی مناطق ممزوج می شد.
سرجمع دستم آمده بود که هر چقدر خانواده ها بی پول تر می شوند مسائل جنسی در آنها
اهمیت بیشتری پیدا می کند، بچه ها درس نخوان تر و نفهم تر می شوند و درگیری و عصبیت و فحاشی و خشونت بیشتر می شود و استثناها هم که همه جا وجود داشتند.
ما با دانش کلی ای از این خصوصیات طبقاتی بزرگ شدیم اما اینهمه مختص به شهر بود، شهر پایتخت.

شهرستانی ها داستان طبقاتشان پیچیده تر بود. دستشان را راحت برای ما رو نمی کردند، اگر می خواستیم اندازه ی دارایی شان را از ظاهر آنها حدس بزنیم احتمال خطا زیاد بود، ممکن بود شکل پوشاک و وسایلشان منطبق با سبک و مد معمول دیارشان باشد و ربطی به اندازه ی پول توی جیبشان نداشته باشد و ممکن بود به سبب شیفتگی عادتهای زندگی در پایتخت، مصرف وسایلی را تقلید کنند که تناسبی با رتبه ی اقتصادی شان نداشته باشد. 




قواعد و استثناها، مثل عروسکهای ماتروشکای روسی دل توی دل هستند؛
رضا کرد بود، کرد کردستان. اصالت کمیابی داشت که در خلوت و طمآنینه ی شهر سرد و کوچکی قوام یافته بود. در توضیح اثر آن خلوت و طمآنینه باید بگویم که خصوصیات و عادتهای رضا سفت و محکم، و بنا شده بر ستونهای عظیمی بود که با عجله و سردستی بالا نرفته بودند. نمیشد عادتی تازه یا رفتاری جدید یکدفعه و ناگهانی وارد دایره ی اعمالش شود. اتفاقا بیشتر از هر کسی تشنه ی تازگیها بود اما عادت نداشت رفتار و منشی را ناگهانی پی بگیرد که یک به یک در برزخ شناسایی خیس نخورده بود برای روز عمل. روز عمل اگر آن فکر و عملِ تازه، از برزخ به سلامتی سر بر می آورد پشتوانه ی محکمی داشت و خوب یا بد، قرار نبود حالا حالاها از دسته عقاید و باورهای ایشان بیرون شود.




تئوری هایی که خیس نمی خورند؛
مسائل جنسی، سخت تر از مسائل دیگر در آزمایشگاه فکر، فعل و انفعالات اصلی خودشان را رو می کنند. درِ خیال پردازی و فلسفه بافی و تئوری پردازی در اینباره البته باز است اما در عمل، عواطف و امیال جنسی انسان، قاعده نشناس و هر دم به جوش اند.
ما ایرانی ها در جامعه بسته زندگی می کنیم. مسائل جنسی نزد ما، در این جامعه ی بسته، از ممنوع ترین مناطق بحث و تجربه است و خروج از این محدوده ها غالبا دو منطقه دارد. یکی منطقه ی محدود زندگی های افرادی که به واسطه ی امکانات فرااجتماعی (تجربه ی فضای باز جوامع دیگر و وارد کردن آن به زندگی شخصی و به اشتراک گذاشتن این تجربه با نزدیکان و بستگان) از محدوده های جامعه پا پیش می گذارند و دومی بستر فکر؛ منطقه ی نامحدودی که پیش رفتن در آن به واسطه ی انتزاعی بودن موقعیت، ارتباط چندانی با واقعیت های عملی پیدا نمی کند.


انقلاب ها در تنگنا رخ می دهند؛
اغلب روشنفکرهای شهرستانی مشغول در باب نظریه های جنسی، فراغت و فرصت بیشتری برای پرداختن و پیش رفتن در تفکر امر جنسی داشته اند. از آنجا که فضای خصوصی در میان جمعیت های وابسته و کم شمار و محدود، کمتر رخ می دهد، تعداد و حجم رجوع این افراد به فضای نامحدود ذهن بیشتر است، اگر خودتان را در معرض تجربیات ذهنی این افراد که از بستر محدوده های تنگ عملی آمده اند قرار بدهید حیرت می کنید. آنها بسیار بیشتر از همتایان نظری خود در پایتخت، هنجار شکن و بلندپروازاند، بلند پروازی آنها در امر پرداختن به مطلب جنسی گاهی از فرط ناهماهنگی با واقعیت، به خشونت تبدیل می شود.



اتفاقهای اصلی در بی خبری رخ می دهند؛
اینکه خیال پردازی ها و نتایج برآمده از انتزاع، زاییده در هر تنگنا و بیقوله ای، یک روزی واقعیت زندگی را تغییر بدهند از نظر من امر محال نیست اما تقریبا مطمئنم روش اثر آنها در جریان زندگی یکباره و مشهود نخواهد بود. سازندگان این قبیل تئوری ها هرچند حداقل به عنوان یک فرد در جریان عملی زندگی تاثیر گذارند و ایده ها و تصورات آنها در این جایگاه قابل عرضه و آزمایش است، اما به واسطه ی ضعف تجربی و بی خبری از اطلاعات دقیق و جامع، از قابلیت اثرگذاری در جریان اصلی فرهنگ محروم می مانند، محصول آنها مجرد و فرعی است، افراد در صورت تمایل می توانند از این محصول استفاده کنند.


در چشم یکی مثل من، مشکل یا مسئله تنها ظاهر این اوج گیری انتزاعی ذهنی است. شمایلی که گاهی ناقص و گاهی هیولایی است و به هیچ وجه به ظاهر واقعیت، که بستر نرم تفاهم و اراده ی جمعی است، تن نمی دهد.