تبخال

زخم روی چونه بدتره یا لب؟ کدومش حال به هم‌زن‌تره؟

اینکه تا این حد، تا آخرین حد ممکن ناامیدم خوبه یا بد؟ به حقیقت رسیدم یا این سرآغاز راه فناس؟

هرچی باشه دلم نمی‌خواست با امیدای واهی به زندگی بند بشم. جمهوری اسلامی درست بشو نیست. تا عمر من باقیه هم هست، حداقل تا آخرین وقتی که می‌تونم از همین زانوهای خودم استفاده کنم.

ویاس رو سرخود قطع کردم. چند مدل سخنرانی هم برای دکتره آماده دارم. چرا اهمیت می‌دم به توضیحاتی که باید به دکتره بدم؟ هنوز امید دارم بهش؟ فکر می‌کنم اونه که قراره از من یه آدم رو به روال بسازه؟

کام دهنمو مکرر گاز می‌گرفتم. با لبام ژستای عصبی می‌ساختم و غنچه‌های پیر می‌ساختم. از وقتی ویاس نمی‌خورم اما شستن ظرفا و بازی کردن با بچه سخت شده. همه‌ی عمر تنها درمان قطعی حال خرابیهای من خواب بوده. کاش بشه بی‌دغدغه خوابید

بیان دیدگاه