دختر خانم همه چيزهاي خوب را دوست دارند، نوع خاصي مدنظر نيست. از موسيقي كلاسيك باخ و بتهوونی بگيريد تا گروه هاي موسيقي نوپاي وطني مثل پالت. از دستاوردهاي علمي در باب اخلاق و روحيات بگير تا الهيات و ماوراي طبيعه. صد البته كه در چنين شرايطي نمي تواند در يكي غور كند، براي دست آويختن به اينهمه، سرعت و شتاب و گذر مورد نياز است.
شما كه احتمالا به لطف وبلاگ يكي از خواهران رسولي يا شصت و سه شصت و پنج يا زنو، به وبلاگ من وارد شده ايد چطور چيزهاي خوب را دوست داريد؟ همه ي آنها را دوست داريد؟ يكجا و يكدفعه؟ همه حرفهاي خوب را مي زنيد يا فقط بعضي از آنها؟
به نظر من اينكه اين روزها اغلب آدما اغلب حرفهاي خوب و چيزهاي خوب را بلد شده اند و از آنها استفاده مي كنند وحشت آور است. اين شبيهِ هم شده گي، حتي در مصرف خوبيها وحشت آور است. اجازه بدهيد براي شما توضيح بدهم چرا:
زمان قديم، همين ده پانزده سال پيش، وقتي كه هنوز دانش و اطلاعات، تلگرامي و سهل الوصول نشده بود، چيزهاي خوب تنها متعلق به بخشي از آدمها روي زمين بودند. حرف خوب را زود به زود و جا به جا نمي شنيدي. حرف خوب را از آدمهاي به ياد ماندني مي شنيدي، آدمهايي كه آن خوبي در زندگيهايشان هم معلوم بود. آن حرفها اگر به شنونده ي درست گفته مي شدند رسوخ مي كردند در عمق جان آن آدم. حالا حتي اگر همان شنونده ي درست به يكي از آن حرفهاي درست بربخورد آن را درست نمي شنود، گوشش پر و مغزش سر شده. حتما قبلا شبيه آن كلمات را شنيده است و مطمئنا بعدا هم خواهد شنيد… خوبيها در خوابها شناورند، خواب آدمهايي نشسته، گوشي به دست.
ما هر روز از اين گوشي ها گله مي كنيم. به نظرم اگر تبليغات اجتماعي را دسته بندي كنيم و جمع بزنيم در هيچ گروه دسته اي حجم و تعداد انقدر بالا نيست كه در گروه دسته ي تبليغات عليه غرق شدن در قضاي مجازي. كم كم در مقابل اين هم كاملا سر مي شويم
حالا كه اينطور شد مي خواهم چيز ديگري از عالم واقعيت يا خيال را اينجا بگذارم، قرار بدهم، حفاظت كنم و ترك كنم. دختري با موهاي نارنجي، با لبهاي صورتي شاداب متكبرانه. با خطوط نازك و متغير طرح صورت در حالتهايي كه سرش را روي بالش به چپ و راست مي چرخاند